Deudic | اندام بریده | Deutsch Persisch Wörterbuch Farsi German Dictionary دیکشنری آلمانی فارسی


Total search result: 20 (824 milliseconds)		ارسال یک معنی جدید
Menu	Deutsch	Persisch	Menu
	Amputierte {f} U	اندام بریده

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	schnaufen U	بریده بریده نفس کشیدن
	Brotschnitte {f} U	بریده نان
	Figur {f} U	اندام
	Ausschnitt {m} U	قسمت بریده شده
	undeutliche Aussprache {f} U	سخن کوتاه و بریده
	Amputation {f} U	اندام بری
	umschlagen U	بریده شدن [آشپزی و غذا]
	Aufschnitt {m} U	کالباس بریده شده [انواع]
	kippen U	بریده شدن [آشپزی و غذا]
	Amputation {f} U	قطع اندام [پزشکی]
	Bodybuilding {n} U	پرورش اندام [ورزش]
	Einschlafen {n} U	خواب رفتگی [اندام]
	Phantomschmerzen {pl} U	درد اندام خیالی
	Prothese {f} U	اندام مصنوعی [پزشکی]
	amputieren U	قطع اندام کردن
	abnehmen U	قطع اندام کردن [پزشکی]
	Fehlfunktion {f} U	[ اندام یا ماشین و غیره ] درست کار نکردن
	Die Milch [der Wein] ist schon gekippt. U	شیر [شراب] پیش از این بریده شده است.
	Gehackte Leber {f} U	جگر ریز ریز بریده شده

Recent search history

Forum search

There is no search result on forum.
more \| برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)